عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

مرخصي

سلام ماه من     هفته پيش هفته خيلي خوبي بود براي شما و البته من كنار هم بوديم .ديروز هم رفتيم خونه مامان بزرگ اينا .كمي سردت بود حدس زدم كه شايد سرما خورده باشي ولي علامتي نداشت .تا اينكه شب تب كردي و تا صبح ناله و گريه ميكردي .خلاصه من هم يه پيام دادم به رئيسم و نرفتم اداره و با هم مونديم خونه الان هم كمي بي حوصله و بي حالي .مامانئ جون و باباجون اومدن هرچي اصرار كردن قبول نكردي كه بريم دكتر ولي بابايي كه بياد با هم ميبريمت دكتر .دوستت دارم گلم عاشقتم .اين چندتا عكس هم از ديروز توي گوشيم بود كه ميگذارم برات .دردهات به جونم ماماني زود خوب شو .   ...
17 آبان 1393

تاسوعا و عاشورا

سلام ماه من    ديروز كه روز تاسوعا بود رفتيم خونه عزيز و آقاجون چون نذري داشتن بعد از ظهر هم برگشتيم خونه و بعد غروب با هم رفتيم بيرون يه جايي خيمه زده بودن و نهر آب و مجسمه امام ها رو درست كرده بودن برات خيلي جالب بود ولي چون بارون تندي ميباريد زود برگشتيم خونه .امروز هم مثل هر سال شله زرد پختم و با هم برديم و پخش كرديم و بهدش رفتيم براي مراسم ظهر عاشورا .خيلي جالب بود بارون ميباريد ولي همه بيرون بودن و عذاداري ميكردن .اونجا براي همه دعا كرديم .دوستت دارم مهربونم .     ...
13 آبان 1393

محرم

سلام ماه من     اینروزها عجیب حال و هوای حسینی داری .دیشب توی اون بارون بهونه میگرفتی که مامانی منو ببر هیئت میخوام زنجیر بزنم .من هم بهتون قول دادم که اگر امشب هوا خوب بود ببریمت .هر بار هم که از تلویزیون کربلا رو میبینی دلت هوای امام حسینو میکنه و میخواهی که بری کربلا . ایشالله که بزودی جنگ تموم بشه و اونجا آروم بشه حتما میریم گلم .دوستت دارم کوچولوی مهربون . ...
11 آبان 1393

سفر به مشهد مقدس

سلام ماه من     روز 30 مهر ماه بابايي بليط گرفت براي مشهد و تا روز 4 آبان هم اونجا بوديم روزهاي خيلي خوبي بود هرچند كه خيلي هم شلوغ بود .بابايي هتل گرفته بود و انصافا هم هتل خوب وتميزي بود . موقع برگشت توي فرودگاه كلي گريه كردي آخه دلت براي امام رضا تنگ شده بود و التماس ميكردي كه مامان يك روز ديگه هم بمونيم .من خودم هم حس شمارو داشتم .مشهد تنها شهريه كه هر چند روز هم بموني بازهم موقع رفتن دلت ميگيره . اين روزها سرم خيلي شلوغه دانشگاه و درس و خونه و كار و .... البته به قول بابايي چون اولشه هنوز عادت نكردم ولي واقعا وقت كم ميارم. در ادامه هم عكسهاي سفرمون رو ميگدارم بفرماييد:   ...
9 آبان 1393
1